یک جرعه فهم

به نام همان بخشنده ی خورشید


برایم غریب بودی
ناشناس

شناختم به تو همچون کاهی در انبار می نمود
چون برگی در بیشه



خداوندگار اندکی تورا برایم تفسیر کرد
شاید به قدر نیم برگ
وحالا شدم یک برگ و نیم برگ

خداوندگار مهر ، مهرت را ذره ذره در قلبم کاشت
ذره ذره ، نزدیک به عشق

آن روز چشمانم قابل دیدارت نبود
هنوز هم نیست
اما
با این فرق که اکنون می دانم خورشیدی هست
خورشیدی در میان تاریکی ها
بعداز آن
نامم را مهریار نهادم یعنی یار مهر
می دانم، توانم یاری کردنت نیست
اما در دلم نیت مدد دارم